• وبلاگ : تريبون
  • يادداشت : به نام اصولگرايان، به کام اصلاح طلبان!
  • نظرات : 4 خصوصي ، 18 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عبدالله م 


    خوشحالم که قدرت تحليل رويدادهايتان اينقدر ضعيف است.

    يکي دوروزي که به من پيشنهاد خواندن وبلاگ شما شد فهميدم که واقعا از جاده انصاف به دور هستيد.

    برادر من :

    ناسلامتي شما معمم بوده و بايد در همه چيز شان لباستان را نگه داريد . اينکه تا جرياني برخلاف مان راه افتاد واسلاما واسلاما به راه بياندازيم از اصول اخلاقي که امثال شما بايد الگوي آن باشند به دور است .

    اون بنده خدايي که ازش حرف زدي که نظر سنجي گذاشت و برداشت خدا را شکر که مثل شما ها گرد و خاک الکي نکرد.

    اگر کارش درست بود که مردم پيامش را درک کردند اگر هم اشتباه بود که بي حرف و و حديث حذف کرد.

    خواهشا شما و شاگرد عزيزتان شعبان کمي ادب را از ديگران بياموزيد .

    ضمنا در آخر متن تان نوشته بوديد : حق نگهدار حق طلبان از اصلاح طلب و اصول گرا

    خوشحالم که به اين درجه از بصيرت رسيده ايد که بدانيد حق طلبي هم در اردوگاه اصلاح طلبان وجود دارد.

    واقعا به اين بي بصيرتي شما غبطه مي خورم.

    به قول خودتان طلبه ها : سلمکم الله

    پاسخ

    سلام. قضاوتي درباره قدرت تحليل خودم ندارم. اگر شأن لباس را نگه داشتن به معناي سکوت و بي‌تفاوتي در قبال مسئوليتهاي اجتماعي باشد، تا به کسي برنخورد و مخالفي تراشيده نشود، قبول ندارم. اين هماني است که جريان فتنه سالهاست به دنبالش است و البته سرش به سنگ خورده است. هر چند برخي از هم‌لباسهاي بنده در شهرمان کاملا در اين دام گرفتار شده‌اند. اين که جرياني خلاف ما به راه افتاده، يعني چه؟! چه نفع يا ضرري از اين جريان مي‌توانستم داشته باشم؟! جز اين که مي‌دانستم با ورود به اين جريان عده‌اي تهديد و عده‌اي توهين خواهند کرد؛ مؤدبانه يا وقيحانه. از اين اتفاق با روي باز استقبال مي‌کنم. اولين بار نيست؛ آخرين بارش هم نخواهد بود. اما توجه دارم که «إن العزه لله». غير از اين، چه نفع شخصي براي من در اين جريان متصور است؟ کاش روشن‌تر مي‌نوشتيد که نوشته بنده با کدام يک از اصول اخلاقي ادعايي در تعارض است. گرد و خاک آن نويسنده محترم در گزارش وبلاگ آمده،‌ اگر کار ديگري نکردند ظاهرا از دستشان بر نمي‌آمده است. افتخار استادي شاگردي به نام آنکه شما ذکر کرديد نداشتم. (کاش شما هم اصول اخلاقي را حفظ مي‌کرديد!) متأسفم که وقت شما را تلف کردم. معني «غبطه» به «بي‌بصيرتي» را نفهميدم! يعني شما هم دوست داريد به ادعاي خودتان مثل من، بي‌بصيرت شويد؟! اگر نوشتن مقاله جز همين يک دستاورد چيز ديگري نداشت، کافي بود. اميدوارم بيش از اين و دوباره و چندباره وقت خود را تلف نکنيد. از اظهار نظر مطبق بر اصول اخلاقي شما بي‌نهايت سپاسگزارم.