محمد هاشمی در گفتگویی در 26 بهمن 1387 با ویژهنامه حضور با نقل خاطرهای از امام (ره) گفته است:
«... در اخبار شعارهای مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی و مرگ بر منافقین و صدام پخش میشد. یک شب شعار «مرگ بر شوروی» حذف شده بود پرسوجو کردم گفتند از بیت امام گفتند این شعار حذف شود. احمد آقا از بیت تماس گرفت و گفت امام (ره) شما را کار دارد.امام پرسید چه کسی گفته این شعار را حذف کنید و من هم گفتم. امام عصبانی شدند و اعضای بیت را صدا کردند. همه در رفتند و هیچکس خدمت ایشان نرسید. بعد به من فرمودند که از این به بعد اگر چیزی از قول من گفتند بیا از خود من بپرس.»
نکته بارز خاطره محمد هاشمی این است که امام در زمانی که در قید حیات بودهاند تاکید داشته اند که مسائل و شبهات با ایشان در میان گذاشته شود و صحت و اعتبار آن به طور دقیق مورد ارزیابی قرار گیرد و به طبع در زمان رحلت ایشان نیز این مسائل باید به طور دقیق با گفتار و منش ایشان و مسائلی که در آن زمان از رهبر کبیر انقلاب اسلامی ثبت و ضبط بررسی شود.
از وبلاگ یکی از معلمان همشهری خواندم؛ عمیق بود و آموزنده. ان شاء الله معلمان ما این هنر را داشته باشند که فرشته تحویل بگیرند و فرشتهخو تحویل دهند! ایشان نوشته بود:
دیروز ساعت املاء، هنگامی که دانش آموزان املاشون تموم شد، زنگ تفریح خورد؛ منم دفترها رو گذاشتم داخل میزم و رفتم نشستم تووی دفتر مدرسه. بعد از زنگ تفریح اومدم تو کلاس، دیدم یکی از دانش آموزانم داره گریه میکنه، رفتم بهش گفتم چی شده آقا؟
گفت بریم بیرون بهتون بگم، با هم رفتیم بیرون. همون جوری که داشت اشک میریخت، گفت آقا اجازه، زنگ تفریح وقتی بچه تو حیاط بودند، اومدم تووی کلاس و یه غلط املایی که داشتم رو پاکش کردم و صحیحش رو نوشتم!
و هی میگفت آقا منو ببخش!!!
به خدا اینها فرشته اند.
در یکی از یادداشتهای قبلی درباره ابتکار لقب "امام" برای بنیانگذار انقلاب اسلامی به سابقه موضوع پرداختم که این عنوان برای ایشان، نه در مراسم ارتحال آقا مصطفی خمینی در سال 1356 توسط آقای حسن روحانی، بلکه در حدود هفت سال قبل توسط شهید آیت الله سعیدی به کار گرفته شده بود. (لینک یادداشت قبلی تریبون)
اما امروز نکتهای خواندم که ابتکار این لقب در متن مکتوب به علامه حکیمی بر میگردد.
خواندم که محمد رضا حکیمی که قبل از شروع نهضت اسلامی در سال 1342، با تشکیل جلساتی هفتگی در مشهد با عنوان «الغدیر»، به تبیین ویژگی های «حکومت عادل» می پرداخت؛ بعد از قیام 15 خرداد 1342 به رهبری امام خمینی نیز، از معرفی و تبلیغ ایشان از جمله در بین نخبگان حوزوی مشهد دریغ نورزید؛ تا جایی که حکیمی اولین فردی بود که در کتابش به نام «سرود جهش ها» (1343ش) تعبیر «امام» را برای تثبیت جایگاه بی نظیر امام خمینی در رهبری نهضت بکار برد؛ و این اقدام سال ها قبل تر از آن زمانی است که روی منابر و در اعلامیه های انقلابیون استفاده از تعبیر «امام خمینی» مرسوم گشت.
این کتاب و بعضی دیگر آثار او بعد ها در میان انقلابیون دست بدست می گردید تا جایی که بعضی از زندانیان سیاسی، دهه محرم خود را در زندان با بازخوانی آن سپری می کردند. علاوه بر نگاشتن انقلابی ترین کتاب های شیعی، او در فاصله بین خرداد 1342 تا بهمن 1357 چندین نوبت و در جاهای مختلف در کشور مورد بازپرسی و بازداشت و حبس قرار گرفت.
در چند روز اخیر امتیاز برق 25 آمپر و 32 آمپر از 200 و 250 هزار تومان به 850000 و 1150000 تومان افزایش پیدا کرده، یعنی بیش از چهار برابر شده است. جالب است که مسئولین هم میگویند هزینه انشعاب برق گران نشده، بلکه واقعی شده است!!!!. (لینک این اظهار عجیب)
یاد تعابیری افتادم که در دولت سازندگی برای گرانیها به کار میبردند: میگفتند هزینهها تعدیل شد و این گونه بود که نام "تعدیل اقتصادی "مساوی با گرانی همه جانبه شد؛ خیلی بیشتر از گرانی همهجانبه دو سال آخر دولت دهم.
اما از اینها که بگذریم هر چه فکر کردم معنی این جمله فیلسوفانه را نفهمیدم که امتیاز گران نشده، بلکه واقعی شده است!!!!!!. (با پوزش از محضر فلاسفه!!)
در ضمن این اتفاق در دولت اعتدال و ... صورت گرفته است. لابد انتقادی وارد نیست! اعتراضی هم از دولتیها و اصلاحطلبان ندیدیم. کاش مجلسیها فکری بکنند.
به نقل از خیلیها، صادق خرازی در صفحه فیس بوکش در ضمن انتقاد، اعتراف روشن به نکتهای کرده که سالیانی است میگفتیم و تکذیب میکردند(!!!). ایشان چنین نوشته:
بنام خدای شهیدان
هم حال جسمی من به هم ریخته و هم حال روحی ام !!
جمعی از فرزندان شهیدان که پدران ایشان یاران و دوستان هم سنگر دوران دفاع مقدس بودند و گهگاه من را نیز عمو خطاب میکنند طی دو روز گذشته با من تماس گرفتند و خشم و دلخوری خود را از اهانت خانوم نعیمه اشراقی بیان می کردند برخی به خاطر نسبت خانوادگی و برخی به خاطر ارتباطاتم ، با من تماس میگرفتند و به شدت از اهانت به ناموس شهیدان که ناموس ملت بزرگ ایران هستند، گلایه میکردند.
من نمیفهمم که چرا عدهایی اینگونه بی پروا برای محبوبیت خویش و مقبولیت خود ، حضرت امام را له میکنند و خانواده شهدا را به استهزاء میکشند ، فرزند یکی از شهیدان والا تبار این سرزمین میگفت اگر یکی از مردم عادی و یا حتی یکی از همین خانواده شهدا به امام و شهداء اهانت میکرد حتما چند سالی برایش حبس میبریدند.
من اگر چه علاقه ایی به حبس و زندان برای هیچ فردی با هر نظر و دیدگاهی ندارم ، ولی معتقدم نبایست به صرف بستگی به حضرت امام از روی امام عبور کنند و مرکز نشر و حفظ اثار امام بجای انکه دیده بان مردم باشد بایست دیده بان خود اعضای بیت باشد که با نام حضرت امام ره برای خود مشروعیت و با حرف های بی منطق و شبه روشنفکری ، برای خود محبوبیت خلق کنند . این مرکز بایست نخست نسبت بخودی ها و رفتار و سکناتشان حساسیت نشان دهد و بعد به گروه های سیاسی !!!
این اتفاق خیانت به امام (ره )جنایت علیه شهیدان و نامردی به بزرگ مردی است که همه مشروعیت احترام اعضای بیت معظم له ، از ان اوست .
دوستان چرا هشت سال گرفتار شبه انقلابیون و شبه اصول گرایانی شدیم که فقط شعار دادند و رفتند ، هیچ میدانیم بی تفاوتیمان در دوران اصلاحات به ارزشها و اصول امام باعث شد تا بدخواهان و فرصتطلبان از اصلاحات سوء استفاده کنند ؟؟
امیدوارم با یک معذرت خواهی خشک و خالی نخواهند این کثافت کاری را ماست مالی کنند ، و بزرگان بیت حضرت امام رضوان الله علیه موضع منطقی و جدی بگیرند.
در اوایل شروع شورای شهر جدید تهران، مثل خیلیهای دیگر، من هم به برخورد اصلاحطلبان با خانم راستگو انتقاد کردم. خیلی از دوستان اصلاحطلب به این نقدها اعتراض شدید کردند و برخورد اصلاحطلبان با خانم راستگو را کاملاً منطقی و طبیعی و قابل دفاع دانستند! مشابه این مخالفت اصلاحطلبان با این نقد، در کل کشور و مطبوعات و سایتهای اصلاحطلب دیده میشد.
امروز در خبرها خواندم که آقای خاتمی هم از این برخورد گلایهمند است؛ متن خبر چنین است: (لینک منبع)
آقای خاتمی به شدت از برخوردهای صورت گرفته با الهه راستگو در شورای شهر تهران عصبانی است.
وی خطاب به برخی اعضای شورا و رسانه های اصلاح طلب گفته است: " شما با این رفتارهای نابخردانه تان شعار چند ساله اصلاحات درباره تحمل مخالف را نقش بر آب کردید. این کارهای شما آبروی ما را بر باد داد."
بر فرض صحت خبر، نمیدانم مخالفان نقد بنده، در قبال این نظر چه موضعی خواهند داشت؟! لابد چون نقد از خودیها نبود، بد بود؛ و حالا که رئیس محترم نقد کرده، بد نیست؛ بلکه خوب است!!!!
شاید هم در اصلاحطلبی آقای خاتمی ایراد دارند!!!!!
مواضع و خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی درباره امریکا و البته شعار ماندگار "مرگ بر امریکا" مرا بار دیگر به مراجعه به صحیفه امام فراخواند. تاریخ خاطرات آقای هاشمی و محتوای آن به ترتیب زیر است:
1- در ذیل خاطرات روز 16 فروردین 1362 : «...احمد آقا تلفن کرد و اطلاع داد، امام با پیشنهاد قطع شعار «مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی» از رسانههای دولتی موافقت کردهاند و پذیرفتهاند که بگویند به امر امام قطع شده است. »
2 - 20 فروردین 62 : « ... ظهر احمد آقا آمد. اعترافات تودهایها را به ایشان دادم که بخوانند و به اطلاع امام برسانند. قرار شد از طرف امام رسما به صداوسیما ابلاغ کنند که [شعار] مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی را که در شعارهای مردم میآید، حذف کنند و دوستان دیگر هم موافقاند.»
3 - 1 اردیبهشت 62 : «... جلسه شورای مرکزی حزب [جمهوری اسلامی ] داشتیم. درباره دستور امام برای حذف شعارهای مرگ برآمریکا و «مرگ بر شوروی» بحث داشتیم که شیوه حذف آن ـبه صورتی که عکسالعمل بدی نداشته باشد ـ انتخاب شود. »
طبیعی است که سخنان و پیامهای امام، حداقل در محدوده همین تاریخهای ادعایی، باید با این محتوا همخوانی داشته باشد؛ یعنی اگر اقدام مثبتی در این راستا در سخنان حضرت امام دیده نشود، حداقل نباید موضعی علیه این رویکرد ادعایی در خاطرات جناب هاشمی در سخنان و پیامهای امام در این بازه زمانی دیده شود. البته این ادعا لازمه آن است که امام را به عنوان سیاستمداری صریح و بصیر قبول داشته باشیم که ما چنین اعتقادی داریم؛ دیگران را نمیدانم!
در جلد 17، ص 404 صحیفه امام و در تاریخ 21 فروردین 1362 (یعنی تنها چند روز پس از خاطره ادعایی آقای هاشمی) امام جمله معروف خود را فرمودهاند که: ما امریکا را زیر پا میگذاریم!
نیز در همان جلد، ص 443 در سخنرانی اول خرداد 1362 حضرت امام دفاع جانانهای از متصرفان لانه جاسوسی امریکا دارند که خواندنی است.
با این اوضاع و نظرات امام، نمیدانم آیا میتوان با همه خوشبینی، باز هم به خاطرات آقای هاشمی اعتقاد داشت؟! و شاید آقای هاشمی نطرات خود را مطرح کردهاند و سکوت امام را دلیل رضایت گرفتهاند!!!!!!
(این نکته هم افزودنی است که به نظر میرسد و طبیعی است که در نظر نویسنده خاطرات، مشکل اصلی در شعار مرگ بر امریکا نبوده، بلکه این شعار مانعی برای ایجاد روابط سیاسی بوده است! که باید برای گام اول برقراری رابطه، این شعار حذف شود. این برداشت، از آرای جناب آقای هاشمی درباره رابطه با امریکا به روشنی استفاده میشود).
پس از چند حاشیه پررنگ از خانم اشراقی، ایشان در واکنش به اعتراض شدید فرزند شهید همت (لینک؛ توصیه میکنم حتماً این اعتراض نامه را بخوانید)، نامهای نوشتند. نمیدانم انتساب این نامه به ایشان درست است یا چند روز دیگر این نامه هم تکذیب میشود!!!!
اما اگر چنین نامهای (نامه خانم اشراقی به اعتراض فرزند شهید همت) درست باشد، نمیدانم چه تحلیلی باید برای آن داشت؛ توبه دانست، عقبنشینی فرض کرد، توطئه دانست یا یک بازی سیاسی دیگر از هزاران بازی سیاسی؟! شاید هم نوعی جدید از بازی با تعلقات دینی مردم و تلاش برای تضعیف آن!
قضاوت با شما؛ (البته طبیعی است که پس از خواندن نظرات اخیر خانم اشراقی و نیز پس از خواندن نامه اخیر (لینک)، اعلام رأی خواهید فرمود!)
هر ساله در ابتدای سال تحصیلی با مشکلی مواجهیم که ناشی از تفاوت فرهنگی و نوسانات تقید مذهبی در میان دانشجویان یک دانشگاه و رشته و ورودی است. و هرچه فاصله فرهنگی زادگاه و دانشگاه بیشتر باشد، مشکلات ناشی از این تفاوت فرهنگی بیشتر خواهد بود.
هفته قبل خانمی از دانشجویان ورودی امسال یکی از دانشگاههای تهران در همین راستا زنگ زده بود و مشاوره و راهنمایی میخواست؛ مخصوصاٌ راهحلی برای واکنش صحیح در مقابل طعنهها و تمسخر دیگران به خاطر دقت در رعایت پوشش شرعی!
نکات متعددی که به ذهنم میرسید و از جاهای مختلف خوانده بودم، برایش شرح دادم و در نهایت به ایشان گفتم، هر بار که چنین طعن و تمسخری شنید، آیات آخر سوره مؤمنون را بخواند. (آیات 101 تا 111) و حتی توصیه کردم تلاش کند این آیات را حفظ کند.
پس از گذشت چند روز، مجدداً تماس گرفت و تشکر کرد و مخصوصاً به خاطر توصیه قرآنی. میگفت گویا تاکنون که بارها قرآن را ختم کرده بودم، این آیات را نخوانده بودم!
مناسب دیدم در این یادداشت، چندآیات محل بحث را نقل کنم:
فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ (101) فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (102) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ (103) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ (104)
ترجمه:
101- هنگامى که در" صور" دمیده شود هیچگونه نسبى میان آنها نخواهد بود، و از یکدیگر تقاضاى کمک نمیکنند (چون کارى از کسى ساخته نیست).
102- کسانى که ترازوهاى (سنجش اعمال) آنها سنگین است آنان رستگارانند.
103- و آنها که ترازوهاى عملشان سبک باشد کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده در جهنم جاودانه خواهند ماند.
104- شعلههاى سوزان آتش همچون شمشیر به صورتهاشان نواخته مىشود و در دوزخ چهرههاى در هم کشیده دارند.
أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (105) قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ (106) رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (107) قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ (108) إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (109)
فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ (110) إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (111)
ترجمه:
105- آیا آیات من بر شما خوانده نمیشد و آن را تکذیب مىکردید؟! 106- مىگویند: پروردگارا! شقاوت ما بر ما چیره شد و ما قوم گمراهى بودیم.
107- پروردگارا! ما را از آن بیرون بر، اگر بار دیگر تکرار کردیم قطعا ستمگریم (و مستحق عذاب).
108- میگوید دور شوید در دوزخ، و با من سخن مگویید.
109- (فراموش کردهاید) گروهى از بندگان من میگفتند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم، ما را ببخش و بر ما رحم کن، و تو بهترین رحم کنندگانى.
110- ولى شما آنان را به مسخره گرفتید، تا [دل مشغولى شما به مسخره آنان] یاد مرا از خاطرتان برد، و شما همواره به [ایمان، عمل و دعاهاى] آنان میخندیدید!!
111- ولى من امروز آنان را به خاطر صبر و استقامتشان پاداش دادم آنها پیروز و رستگارند.