سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مجلس به هر دلیل با انتصاب یک قاضی که فعلا هم به عنوان یک متهم در نوبت رسیدگی قضایی است به عنوان رئیس یکی از بزرگترین بنگاههای سرمایه گذاری و مرتبط با اموال عمومی ملت ( و نه بیت المال) مخالف است. کار ندارم که آیا دلایل مجلس کافی است یا نه! و آیا با اختیارات رئیس جمهور در تعارض است یا نه. اما این را که یک رئیس جمهور صبر کند تا مجلس در یکی دیگر از تعطیلات بی شمار خود وارد شود و بلافاصله آن رئیس را نصب کند با چه عنوانی می توان توصیف کرد؟!

من اسمش را بازی بچگانه می گذارم که در شأن نظام اسلامی نیست. بگذریم که این انتصاب پوست خربزه ای برای وزیر است؛ یعنی چیزی شبیه ملک زاده معاون آقای وزیر خارجه! که به خیر گذشت اما با هزینه بسیار. لجاجت رئیس جمهور در این موضوعات برای هیچ کس حتی کسانی که سینه چاک ایشاه هستند, قابل دفاع نیست؛ چه رسد به من که به او رأی ندادم.


نوشته شده در  یکشنبه 90/12/28ساعت  5:10 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

غروب جمعه نمی‌دانستم اذان شده یا نه، تلویزیون را روشن کردم. شبکه یک و سخنرانی آقای رحیم‌پور ازغدی. برنامه ناگهان قطع شد و اذان پخش شد و بلافاصله پس از اذان، برنامه از همان جایی که قطع شده بود ادامه یافت.

ادامه مطلب...

نوشته شده در  جمعه 90/12/26ساعت  9:45 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

وعده کرده بودم درباره پیروزی قاطع رئیس فراکسیون اقلیت جناب آقای تابش در حوزه انتخابیه اردکان بنویسم. اکنون با احتیاط تمام این یادداشت صریح را در سیزده بند تقدیم می‌کنم. از طولانی شدن، پوزش می‌طلبم:

  • 1. «کبریت بی‌خطر!» عبارتی است که قبلاً روی کبریتها می‌نوشتند و شاید هم الان بنویسند و من خبر نداشته باشم؛ نمی‌دانستم یعنی چه؟ «کبریت» و «بی‌خطری» مگر چه انسی با هم دارند یا می‌توانند داشته باشند؟ و الان هم نمی‌دانم و این معما همچنان برایم حل نشده است. اگر کبریت است، بی‌خطر نیست و اگر بی‌خطر است، کبریت نیست. این توضیح را در ابتدا نگاشتم تا هم زمینه طرح عنوان این یادداشت را روشن کنم و هم اگر بوی اهانتی از آن می‌آید خنثی نمایم. با این همه توضیح اگر کسی از عنوان سوء برداشت کند، لازم است اندکی هم در برداشت خود تردید نماید. بقیه یادداشت را در ادامه مطلب بخوانید. ادامه مطلب...
نوشته شده در  پنج شنبه 90/12/25ساعت  5:35 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

درباره انتخاب مجدد جناب آقای محمد رضا تابش رئیس فراکسیون اقلیت مجلس هشتم در انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی یادداشتی نوشته‌ام که در روزهای پایانی سال 1390در وبلاگ درج می‌کنم تا خیلی زود پارسالی شود.


نوشته شده در  چهارشنبه 90/12/24ساعت  8:30 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

تب خرید عید بالاخره ما را هم گرفت.  چند شب پیش رفتیم (البته من و پسرم) جارو برقی بخریم. اصرار داشتم ایرانی باشه، با قبلی که ایرانی بود هیچ مشکلی نداشتیم و همچنان برقرار است. کلی این طرف و آن طرف رفتیم؛ آن هم در محلی که مرکز اصلی فروش لوازم خانگی بود. از میان بیش از چهل مغازه‌ای که رفتیم و جارو برقی داشتند فقط سه چهار تا مغازه جارو برقی ایرانی داشتند با تنوع بسیار کم؛ که یکی هم فقط نمایندگی آن شرکت بود. جالب بود این همه تبلیغ میشه برای مصرف کالای ایرانی که البته خیلی کم‌اثره،  آن وقت ما که بدون تبلیغ مصمم به خرید جنس ایرانی بودیم و حتی ظاهرش هم خیلی برایمان مهم نبود، جنس ایرانی پیدا نمی‌کردیم. بالاخره جوینده یابنده است. گشتیم و جارو برقی ایرانی خریدیم.

اما چرا جنس ایرانی در مرکز فروش لوازم خانگی کم بود و هست؟!  یا سود اجناس خارجی برای فروشندگان زیاد است یا دستهایی در بازار است که نمی‌گذارد جنس ایرانی فروخته شود. با یکی از فروشندگان خودمانی شدم و علت را پرسیدم. گفت جنس ایرانی برچسب قیمت دارد و مشمول تعزیرات است حتی اگر یک درصد گرانتر فروخته شود. اما جنس خارجی برچسب قیمت ندارد. دو برابر قیمت هم که بفروشی تعزیرات ندارد. مردم هم که دنبال جنس خارجی‌اند. پس چرا با سود کمتر و مشتری کمتر جنس ایرانی بیاورم؟! بعدش یواشکی گفت سود برخی لوازم خارجی صد در صده. و من پاسخ سوالم را گرفتم. مشکل از فرهنگ ماست؛ هم خریدار و هم فروشنده. مشکل در جنس ایرانی نیست یا اگر هم هست این اندازه که گفته می‌شود نیست. شاید هم همان فروشندگان محترم در تبلیغ علیه جنس ایرانی سهیم باشند؛ همچنان که هرجا که از جاروی ایرانی می‌پرسیدیم و نداشتند: می‌گفتند پولت را حروم نکن! نمی‌دانم چه فکری، اما می‌دانم باید فکری به حال این فکر و فرهنگ کرد.


نوشته شده در  سه شنبه 90/12/23ساعت  7:27 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

از کنار یک سوپری کوچک و شلوغ رد شدم. روی شیشه‌اش نوشته بود: از خروسخون تا بوق سگ /  از شیر مرغ تا جون آدمیزاد

خیلی جالب بود؛ کوتاه و گویا و البته طنز. یک روز صبح خیلی زود (قبل از اذان صبح) رفتم نون بگیرم تا خیلی تو صف معطل نشم. از کنار مغازه گذشتم و البته سوپری باز بود. بیشتر به مذاقم چسبید. علاوه بر کوتاه و گویا، صداقت و واقع‌نمایی هم داشت؛ رفتم سراغشان، دو برادر بودند که در دو شیفت از چهار و نیم صبح تا دوازده و نیم شب پای دخل بودند. اگر همه سیاستمداران ما اینگونه بودند، برادر و منظم و صادق، کشور آباد بود.


نوشته شده در  سه شنبه 90/12/23ساعت  12:16 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

درباره مشکل زنگ موبایل در جلسات و کلاسها و تأخیرها نوشته بودم. امروز هم تجربه تلخ دیگری به تجارب تلخ گذشته اضافه شد. اعلام شده بود ساعت هشت تا دوازده صبح کارگاهی جهت توضیح یک آیین‌نامه مفصل اداری برقرار است. ساعت هشت و ربع رسیدم و جالب اینکه نفر اول بودم! جلسه با حضور کارشناسان و یک نفر شرکت کننده یعنی نگارنده متن حاضر در ساعت هشت و بیست دقیقه شروع شد و تا دوازده و بیست دقیقه طول کشید.

در طول جلسه یعنی تا اواخر زمان جلسه افرادی به جمع اضافه می‌شدند. مشکل زنگ موبایل در جلسه هم مثل همیشه برقرار بود. جالب آن که کسانی که با تأخیر زیادی آمده بود و آنها که در طول جلسه با موبایل صحبت می‌کردند، بیشتر می‌پرسیدند و کارشناسان مجبور به تکرار مباحث بودند و طعنه و کنایه حاضران در سوالهای تکراری آنها تأثیری نداشت و همچنان می‌پرسیدند.

نمی‌دانم آیا روزگاری را خواهیم دید که این دو مشکل در جلسات حل شود. البته آرزو بر جوانان عیب نیست!


نوشته شده در  دوشنبه 90/12/22ساعت  3:25 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

با پوزش از خوانندگان محترم، به اشاره یکی از بزرگانی که نظرش برایم کاملاً محترم است، متن این یادداشت را حذف کردم.


نوشته شده در  یکشنبه 90/12/21ساعت  9:44 صبح  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

خیلی سرپوشیده درباره فعالیتهای انتخاباتی، هر کسی هر طور دلش خواست برداشت کند.

از پس هر گریه آخر خنده‌ای است / مرد آخربین مبارک بنده‌ای است:

پسری پولهای مچاله شده‌‌اش رو آروم گذاشت جلوی فروشنده و گفت:
برای روز پدر یک کمربند می خوام.
فروشنده:
چه جنسی باشه؟
پسر کوچولو:
فرقی نمیکنه، فقط دردش کم باشه!


نوشته شده در  جمعه 90/12/19ساعت  11:27 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

شنیدم که جناب دانشجو که با حکم یک برادرش رییس دانشگاه آزاد اسلامی شده،‌ برادر دیگرش را به عنوان قائم مقام و رییس واحد علوم  و تحقیقات تهران (بزرگ‌ترین  و معتبرترین واحد دانشگاه آزاد) منصوب کرده است. خیلی از انتقادها به آقا جاسبی به خاطر مدیریت فامیلی ایشان در دانشگاه آزاد بود و رانتهایی که در سران مملکتی داشت یا ایجاد می‌کرد.

ظاهراً و  احتمالاً این رییس جدید هم از رانت برادری استفاده کرده و رییس شده و از سوی دیگر از رانت فامیلی هم استفاده کرده و برادرش را قائم مقام گذاشته. ممکن است گفته شود که خواسته فرد قابل اعتمادی را قائم مقام کند. پاسخ اینکه اگر ایشان به اندازه کافی فرد قابل اعتماد نداشته باشد چگونه می‌خواهد دانشگاهی با این عظمت را مدیریت کند؟!

سوال اساسی این یادداشت آن است که تا اینجای کار فرق آقای دانشجو با جاسبی و شباهت آنها را در چه چیزهایی می‌بینید؟! یا اینکه معتقدید با تغییر اسم، مشکلات خود به خود حل می‌شود؟! 

امضاء: دانشجوی سابق واحد علوم و تحقیقات تهران دانشگاه آزاد اسلامی


نوشته شده در  پنج شنبه 90/12/18ساعت  10:16 صبح  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]