سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای بسیاری از ما اتفاق افتاده و دیده‌ایم که اگر از دستفروشی قیمت کالایی را بپرسیم، ما را رها نمی‌کند؛ انواع تخفیف و کالاهای مشابه را برای ما می‌شمارد و از ما می‌پرسد دقیقاً چه کالایی می‌خواهید تا فراهم کند! با این سابقه، در خیلی از جاها قید پرسیدن قیمت را می‌زنیم تا مجبور نشویم بعداً به زحمت بیفتیم تا از دست دستفروش فرار کنیم!

اما از سوی دیگر، چند روز پیش برای خرید کتاب به کتابفروشی مراجعه کردم که از بودجه دولتی کتاب منتشر می‌کند؛ چند سؤال پرسیدم که فروشنده حال پاسخ نداشت! به لطایف الحیلی باب گفتگو را باز کردم. در نهایت اعتراف کرد که کارمند است و سر ماه حقوقش را می‌گیرد و به میزان فروش کتابش ربطی ندارد! فلسفه "کارانه" و "خصوصی‌سازی" از این خاطره موج می‌زند!


نوشته شده در  پنج شنبه 91/9/30ساعت  4:19 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

حدود ده ماه پیش یادداشتی سیاسی به نام " کبریت بی‌خطر" نوشتم. در ابتدای مقاله تأکید کرده بودم که معنی بی‌خطری کبریت را تاکنون نفهمیده‌ام! بازدید از این یادداشت در فضای مجازی همچنان ادامه دارد و بر اساس آمار وبگذر، تقریباً هر روز یک یا چند بازدید دارد و این، برای یادداشتی که ماهها از درج آن گذشته، عجیب است.

گرچه موضوع یادداشت من سیاسی بود و نوشته بودم که تناسب "بی‌خطری" و "کبریت" را نمی‌دانم، اما بازدیدها نشان می‌دهد که برخی از جستجوگران فضای مجازی واقعاً دنبال فهم معنای "کبریت بی‌خطر" هستند؛ لذا اگر کسی می‌داند معنی "کبریت بی‌خطر" چیست،‌ برای کمک به همه کسانی که دنبال شناخت این اصطلاح هستند، آستین همت بالا بزند و کمک کند!


نوشته شده در  چهارشنبه 91/9/29ساعت  1:53 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

همه آن چیزی که ممکن بود به شما کمک کند که زود

به محل صدور این آگهی علمی پی ببرید، حذف شد!

و نقلش فقط برای نشاندن خنده ملیحی بر لبان شماست! به کسی انتقادی ندارم.

احتمال اشتباه تایپی همواره برقرار است.

 


نوشته شده در  چهارشنبه 91/9/29ساعت  1:32 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

حرف حق جواب دارد؟! ندارد. (بخوانید)


نوشته شده در  سه شنبه 91/9/28ساعت  11:47 صبح  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

یک رؤیا؛ اگر واقعیت نداشته باشد. یک آرزو؛ اگر واقعیت داشته باشد. (بخوانید)


نوشته شده در  دوشنبه 91/9/27ساعت  6:14 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

داشتم درباره کتاب تاریخ مستوفی بافقی (قرن یازده؛‌زنده در 1090 هجری قمری) با نام "جامع مفیدی" تحقیق می‌کردم؛ تا از حالات و تعلقات نویسنده،‌ تحلیلی درباره برخی گزارش‌های تاریخی او بیابم.

در حین مطالعه به حکایتی عجیب از او برخوردم؛ بسیار تعجب کردم از کسی که تاریخ می‌نویسد و اسناد فراوانی در اختیار دارد، به چه انگیزه و توجیهی چنین حکایتی در کتابش آورده؟!

البته گزارش را به گونه‌ای نوشته که گویا خودش شاهد بوده؛ ولی با توجه به اقتباس فراوان وی از سایر آثار موجود و نیز وجود شواهد فراوان مبنی بر اینکه برخی نکات را شفاهی از دیگران شنیده و ضبط کرده،‌ ادعای این که خودش شاهد چنین جریانی بوده، نیاز به مستند بهتری دارد.

مستوفی بافقی در جلد 3، ص 724 جامع مفیدی آورده:

بدرآباد بالا در یک فرسخی قصبه میبد واقع گشته، یکی از متوطنان آن موضع به راهی می‌گذشت، سوزن خیاطی یافت و چون قبل از آن چنان جنسی به چشمش درنیامده بود، به نزد أعقل موضع برد تا مشخص سازد چه چیز است. پس از تأمل بسیار، آن دانشمند فرمود که ظاهراٌ بچه سوزن جوال‌دوز باشد!!!!


نوشته شده در  دوشنبه 91/9/27ساعت  5:40 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

در کتابهایی که چند نویسنده به طور مشترک، آن را تألیف کرده‌اند، نام نویسندگان در شناسنامه کتاب چه در زبان فارسی، چه در سایر زبانها، به نرتیب الفبای آن زبان می‌آید. در کتابهایی که یک نفر ناظر اصلی و مدیر پروژه بوده و تیم تحقیقاتی او را یاری می‌کردند، بدین صورت می‌آید که "زیر نظر فلان شخص" مثل دانشنامه جهان اسلام.

نیز گاهی یک نفر نویسنده اصلی است و افراد متعددی او را یاری می‌دهند که به عنوان" فلان شخص و همکاران" در شناسنامه می‌آید؛ مثل تفسیر نمونه که نوشته شده: ناصر مکارم شیرازی و همکاران!

این مقدمه را نوشتم تا به این نکته برسم، که چندی پیش کتابی دیدم که در صفحه اول آن نوشته بود: نام همکاران به ترتیب برعکس (!) حروف الفبا

خیلی از این نکته جا خوردم؛‌ و گرچه نمی‌توانم قاطعانه اظهار نظر کنم، اما به احتمال خیلی خیلی زیاد(!)، این ترتیب برعکس حروف الفبا به این دلیل ابتکار شده، که نامی که در آن ترتیب بر عکس، اول است، اول باشد و الا بنده هر چه فکر کردم به دلیل دیگری بر این ابتکار که خلاف روال شناسه نویسی کتابهاست، نیافتم!

اگر خیلی دنبال اسامی هستید، کتاب "فرهنگ اعلام علوم عقلی اسلامی" را ببینید!


نوشته شده در  یکشنبه 91/9/26ساعت  10:19 صبح  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

دیشب توفیق داشتم در آیین اختتامیه اولین کنگره شعر آیینی شفق شرکت کنم؛ کنگره شعر آیینی کشور به نام "شفق" نامگذاری شده که ادای احترامی به پدر شعر آیینی معاصر مرحوم آیت الله بهجتی، امام جمعه آسمانی شهرمان باشد.

این کنگره با استقبال خوبی همراه بود. بسیاری از طلاب اردکانی مقیم قم و فرزندان آن مرحوم و چند نفری از ارادتمندان ایشان از شهرستان هم شرکت کرده بودند.

در برنامه پایانی کنگره شبه مستندی از ایشان پخش شد. خالی بودن دست سازندگان از قطعات مناسب فیلم یا عجله و شتاب در تنظیم و تحویل کار، مستند ضعیفی به تصویر کشیده بود که در شأن این مرد بزرگ نبود؛ نه سخنی از مراجع و علمای بزرگ حوزه در این مستند بود و نه حتی قطعه فیلم مناسبی از حیات ایشان یا حتی جلسات شعری که در محضر مقام معظم رهبری بود. حتی جای خالی این جمله حضرت آقا درباره مرحوم شفق هم مشهود بود که آقا فرموده بود: خیلی با استعداد بود،  منتهی شاعری ایشان، فضلش را تحت الشعاع قرار داده بود. (لینک) ادامه مطلب...

نوشته شده در  چهارشنبه 91/9/22ساعت  9:14 صبح  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

دوستی از دوستان سابقه‌دار (!) ما، حکایتی از سفر تبلیغی‌اش به کشورکی که مدعی جزایر سه‌گانه ایرانی است، به رشته تحریر درآورده و با نام "الإشارات فی شرح سفر الإمارات" منتشر کرده است. خبر از کتابش نداشتم تا امروز که لطف نمود و نسخه‌ای به من هدیه کرد.

مشغول خواندن بودم که سرور برخاسته از خواندن حکایتی از آن کتاب، باعث شد با نقلش خنده‌ای بر لبان شما هم ترسیم کنم!

در بخشی از کتاب، سخن بدانجا می‌رسد که شاکله اصلی جمعیت این شیخ‌نشین، خارجی‌ها و مهاجرین هستند و طبق آمار، بومی‌ها فقط بین پانزده تا بیست درصد هستند. در تأیید این آمار، حکایت زیر که در آنجا رایج است، نقل شده:

گویند در همان دیار سالی خشکسالی شد. شیخ و بزرگ این مملکت دستور به اقامه نماز باران داد. روز اول که همه آمدند و نماز خواندند، در ایران باران آمد! گفتند در روز دوم ایرانی‌ها نیایند. پس از نماز روز دوم، در فیلیپین باران آمد. روز سوم از آمدن آنها هم جلوگیری کردند. پس از نماز روز سوم، در پاکستان باران آمد!

روز چهارم که پاکستانی‌ها هم نیامدند، حضرت شیخ ماند و خودش! به تنهایی و با اخلاص، نماز باران خواند و در یمن باران بارید! (نقل از ص 50 کتاب فوق، با تصرف مختصری در متن)


نوشته شده در  سه شنبه 91/9/21ساعت  10:53 صبح  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

 انصاف باید داشت که گاهی،‌ دشمنان ایران، بهتر از مدعیان داخلی، به تحلیل اوضاع اجتماعی مردم می‌پردازند و نتایج واقع‌بینانه‌تری دارند؛ هر چه از این تحلیل‌های عمیق و علمی در راستای اهداف خود بهره می‌برند.

تحلیل زیر را که دیدم این سؤال برایم پیش آمد که درباره علایق مذهبی مردم ایران، دشمنان به واقعیت رسیده‌اند؛ برخی دوستان و مدعیان داخلی چه موقع از خواب غفلت بیدار خواهند شد؟!  لینک حاضر را به دقت مطالعه فرمایید.

جهت توجه عمیق‌تر، قصه راهپیمایی علیه خدا و نقد خدا و تحلیل قیام امام حسین علیه السلامبه " خون به خون شستن!" فراموش نشود!


نوشته شده در  دوشنبه 91/9/20ساعت  9:18 صبح  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()

   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]