سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از وبلاگ یکی از معلمان همشهری خواندم؛ عمیق بود و آموزنده. ان شاء الله معلمان ما این هنر را داشته باشند که فرشته تحویل بگیرند و فرشته‌خو تحویل دهند! ایشان نوشته بود:

دیروز ساعت املاء، هنگامی که دانش آموزان املاشون تموم شد، زنگ تفریح خورد؛ منم دفترها رو گذاشتم داخل میزم و رفتم نشستم تووی دفتر مدرسه. بعد از زنگ تفریح اومدم تو کلاس، دیدم یکی از دانش آموزانم داره گریه میکنه، رفتم بهش گفتم چی شده آقا؟

گفت بریم بیرون بهتون بگم، با هم رفتیم بیرون.  همون جوری که داشت اشک می‌ریخت، گفت آقا اجازه، زنگ تفریح وقتی بچه تو حیاط بودند، اومدم تووی کلاس و یه غلط املایی که داشتم رو پاکش کردم و صحیحش رو نوشتم!

و هی می‌گفت آقا منو ببخش!!!

به خدا این‌ها فرشته اند.


نوشته شده در  دوشنبه 92/7/29ساعت  10:53 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]