سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علامه حلی از علمای بزرگ شیعه در قرن هشتم است. کتابهای متعددی در زمینه‌های مختلف علوم اسلامی دارد که همچنان محل مراجعه و استناد است. حکایتی از نبوغ و زیرکی ایشان در دفاع از تشیع و نشر مذهب اهل بیت نقل می‌کنم:

سلطان محمد خدابنده که سنی بود برای حل مساله‌ای شرعی نامه‏اى برای علامه حلی نوشت و او را از حله به ایران ( ظاهرا زنجان مقر حکومت بوده) احضار کرد. در حالی که نمایندگان سلطان به سوى آن عالم رفته بودند، علمای اهل سنت به سلطان گفتند: این مرد مذهبش باطل است چون رافضى است، و رافضیان عقل ندارند، و سزاوار نیست که پادشاه در طلب شخص خفیف العقل بفرستد. پادشاه گفت: چاره‏اى نیست از آنکه حضور پیدا کند. چون علّامه حلّى از حلّه آمد، پادشاه تمام علماء مذاهب اربعه (حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی)  را فرا خواند و در مجلسى گرد آورد. علّامه چون مى‏خواست وارد مجلس گردد، کفش‌های خود را به دست گرفته و داخل مجلس شد و گفت: السّلام علیکم، و در پهلوى سلطان نشست.

علماء تسنّن گفتند: اى پادشاه! آیا ما به تو نگفتیم که اینها ضعیف العقل هستند؟ سلطان گفت: از علّت تمام این کارهائى که نموده است از او سئوال کنید! علماء گفتند: چرا به سلطان سجده نکردى؟! و آداب ملاقات سلطان را ترک نمودى!؟ علّامه گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم سلطان بود و مردم فقط به او سلام مى‏کردند،و خلافى بین ما و شما نیست در اینکه سجده براى غیر از خدا جایز نیست! علماء عامّه گفتند: چرا در نزد سلطان نشستى؟

علّامه گفت: جائى غیر از آنجا خالى نبود. علماء گفتند: به چه علّت کفشهای خود را زیر بغل گرفتى، و با خود در مجلس آوردى، و این عملى است که از هیچ عاقل، بلکه از هیچ انسانى ( در چنین مجلسی) سر نمى‏زند؟ علّامه گفت: ترسیدم که حنفى‏ها آنرا بدزدند، همچنانکه ابو حنیفه کفش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را دزدید. حنفى‏ها گفتند و فریاد برآوردند که: حاشا و کلّا ابدا چنین نیست، ابو حنیفه کى در زمان رسول خدا بود؟ تولّد ابو حنیفه بعد از صد سال از زمان وفات رسول خدا، واقع شد.

علّامه گفت: فراموش کردم، شاید آن کسى که کفش رسول خدا را دزدیده باشد شافعى بوده است. شافعى‏ها صیحه زدند و گفتند که: تولّد شافعى در روز وفات ابو حنیفه بوده است، و نشو و نماى شافعى در دویست سال بعد از وفات رسول اللّه بوده است.علّامه گفت: شاید آن دزد مالک بوده است! مالکى‏ها گفتند همان مطالبى را که حنفى‏ها گفته بودند. علّامه گفت: شاید آن دزد أحمد بن حنبل بوده است! حنبلى‏ها نیز همان گفتار شافعى را گفتند.

علّامه در این وقت متوجّه به سلطان شد و گفت: اى پادشاه، دانستى که هیچ یک از رؤساء مذاهب اربعه در زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نبوده‏اند، و در زمان اصحاب رسول خدا نیز نبوده‏اند، و این مطلب یکى از بدعت‏هاى آنان است که از میان مجتهدین خود فقط این چهار نفر را انتخاب نموده‏اند، و اگر احیانا در میان آنان فردى باشد که به مراتب از آن چهار نفر برتر باشد باز جایز نمى‏دانند که بر خلاف رأى یکى از این چهار نفر فتوا دهد.

سلطان محمّد گفت: هیچ یک از این چهار تن در زمان رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله نبوده‏اند، و در زمان صحابه نیز نبوده‏اند؟ همگى متّفقا گفتند: نه. علّامه گفت: امّا ما شیعیان همگى از امیر المؤمنین علیه السّلام که نفس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و برادر و پسر عمو و وصىّ آن حضرت است پیروى مى‏کنیم.

سلطان، شیعه شد و جماعتى را به سوى اقلیم‏ها و شهرها فرستاد، تا آنکه بنام دوازده خطبه بخوانند، و نام آنها را در مساجد و معابد بنویسند.


نوشته شده در  چهارشنبه 90/8/25ساعت  1:2 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]